بترسید
از روزی که فرزندان
ما شما را
محاکمه کنند
خدیجه مقدم: دلم
می خواهد همه
مردم بدانند
که شیرین علم
هولی را که
دیروز19
اردیبهشت 88
اعدام کردند ،
بی گناه بود
.هرچند اعدام
فرزاد کمانگر
و دیگر
فرزندان ملت ،
هم ، دردی
جانکاه ،دردی
وصف نشدنی در
وجودم باقی
گذاشته ، آن
هم معلمی چون
فرزاد که صمد
بهرنگی زمانه
خود بوده و در
هفته معلم
اعدامش کردند
.
ولی
شیرین را از
نردیک شناخته
بودمش . با هم ،
هم سفره شدیم
وهر روز در
حیاط زندان ،
همراه هم قدم
زدیم ، درد دل
کردیم ، بحث
کردیم ، با هم
آواز خواندیم
، خندیدم ،
گریه کردیم ،
و به هم امید
دادیم که دنیا
اینجور نمی
ماند ، دنیا
تغییر خواهد کرد
زندگی ما هم
تغییر خواهد
کرد . روزی اگر
ما هم نباشیم
مردم ستمدیده
، طعم عدالت و
برابری و
آزادی را
خواهند چشید
.و من به شیرین
می گفتم : من هم
اگر آن روز را
نبینم ، تو خواهی
دید . تو جوانی
و راهی طولانی
در پیش داری و
حتمن آزادی را
خواهی دید .
حالا من زنده
ام وجان شیرین
را گرفته اند .
چه طور دلشان
آمد دختری به
پاکی برگ گل
را اعدام کنند
.چطور توانستند
تناب دار را
بر گردن بلورین
آن سمبل عشق و
مهربانی
بیاندازند
.چطور او را
قربانی کردند
تا قدری بیشتر
در قدرت باشند
. دو سال نگهش
داشتند تا در
شرایطی که
احتیاج به زهر
چشم گرفتن
ازمردم دارند
قربانی اش
کنند .می دانم
الان در بند
نسوان اوین
همه عزادار اند
و از هم سوال
می کنند چرا
بعد از دو سال
زجر او را
کشتند ؟ اگر
مجازاتش
اعدام بود چرا
دو سال نگهش
داشتند .
دلم
می خواهد
مردمی که
اخبار اعدام
ضد انقلابیون
را از رسانه
های رسمی می
شنوند با
زندگی این
دختر کمی آشنا
شوند و از خود
بپرسند ضد انقلاب
کیست !؟ محارب
چه کسی است !
هیچ
قدرتی ماندنی
نیست اگر بود
به حکومت جمهوری
اسلامی نمی
رسید ، حکومت
ها می آیند و
می روند و زور
گویان و
ستمگران و
قاتلان بشریت
، خود را در
تاریخ به ثبت
می رسانند
واین تکرار تکرار
است و عجبا که
قدرتمندان
درس نمی گیرند
.
به
اتهام دیدار
نوروزی با
مادر دکتر
زهرا بنی
یعقوب یکی
دیگر از زنان
بیگناهی که در
زندان همدان
کشته شده ،
همراه
دوستانم به صورتی
غیر قانونی و
غیر انسانی در
ایام نوروز سال
گذشته
بازداشت و به
زندان اوین
منتقل شدیم .
چه من و
محبوبه کرمی
عزیز که 15 روز
تعطیلات نورزمان
را در بند
نسوان اوین
گذراندیم و چه
سایر دوستان
که بعد از سه
روز آزاد شدند
همه و همه
شیفته دختری
کرد شدیم که
با حجب و حیایی
کردی به دیدن
ما آمده بود .
مهربانی از سر
و صورت و بند
بند انگشتان
این دختر می
بارید . روزهای
بعد که با هم
همصحبت شدیم
فهمیدم که او هم
مثل هزاران زن
کرد دیگر قربانی
جامعه سنتی
مردسالار و
فقر و تبعیض
جنسیتی و
قومیتی شده
است ولی هرگز
فکر نمی کردم
او را اعدام
کنند . کافی
بود یک قاضی
عادل به حرفهای
او گوش دهد تا
بفهمد که
شیرین نباید
اعدام شود فقر
و تبعیض باید
اعدام شود .
شیرین مستحق یک
زندگی سالم و
شاد بود مثل
میلونها نفر
دیگر .
برای
آقای جعفری
دولت آبادی ،
دادستان
تهران که
تحقیقی در
مورد قتل های
ناموسی در
خوزستان کرده
بود و از
دختران
بیگناه در حرف
دفاع کرده بود
، نامه ای
سرگشاده
نوشتم که این
دختر را در
یابید اگر
واقعن به گفته
های خود
اعتقاد دارید
ملاقاتی با
شیرین داشته
باشید و تا
دیر نشده از
قتل سازمان
یافته شیرین
جلوگیری کنید
ولی دریغ از
ذره ای توجه .
شیرین
خود خوب گفته
بود ، او را
گروگان گرفته بودند
و می بینیم که
چطور در زمانی
حساب شده ، قربانی
اش کردند .
شیرین
آزارش به کسی
نرسیده بود ،
به کسی ظلم نکرده
بود ، حق کسی
را پایمال
نکرده بود ،
کسی را نکشته
بود او به
صورت غیر
قانونی از مرز
خارج شده بود
که باید طبق
قانون هزینه
اش را می
پرداخت . برخی
از دختران کرد
برای فرار از
زندگی رقت
بارشان و به اصطلاح
، برای تغییر
زندگی شان به
تهران فرار نمی
کنند تا به
جمع دختران
خیابانی به
پیوندند ،
آنان به
کردستان عراق
فرار می کنند
تا کنار کسانی
که می خواهند
شرایط زندگی کردها
را تغییر دهند
مبارزه کنند .
چه راه آنان را
قبول داشته
باشیم و چه
نداشته باشیم
اینان فرزندان
ما هستند . ما
در برابر آنان
مسئولیم که
نگذاریم به
مبارزات
خشونت آمیز کشانده
شوند .
شیرین
در خانواده ای
روستایی و
فقیر با 13 فرزند
زندگی و به
عنوان دختر
بزرگ خانواده
، از برادران
و خواهران
کوچکتر خود
نگهداری می
کرده و به جای
مدرسه رفتن و
درس خواندن و
بازی کردن ،
در جوانی ،
پیر و خسته
شده بود و در
آستانه یک ازدواج
اجباری قبیله ای
، با دختر
همسایه به
کردستان عراق
فرار می کند .
او جز خانه
خودشان در
روستا و جمع
همشهری هایش
در کردستان
عراق و زندان
جایی دیگر را
ندیده بود و
هیچ تجربه ای
از یک زندگی
ساده و سالم
نداشت . او در
شرایط سخت
زندان ، کلاس
های آموزشی و
هنری مرکز
فرهنگی بند
نسوان را سریع
پشت سر گذاشته
و هنرمندی
خلاق شده بود
.او زندگی را
دوست داشت و
می خواست
زندگی کند .
به
آقای دادستان
نوشتم که کشتن
دختری که دو
بار دست به
خودکشی زده ،
هنر نیست
زندگی بخشیدن به
او هنر است
ولی کو، گوش
شنوای درد
مردم ؟
شیرین
مرتکب عملی
خلاف قانون
شده بود، باید
محاکمه ای
عادلانه می شد
. این قبول . ولی
آیا شکنجه
قانونی است که
شیرین را
ماهها در
زندان اوین
آقایان شکنجه
کردند ؟
انگشتان پای
شیرین بعد از
دوسال هنوز
سیاه سیاه بود
و من نمی
توانستم به
آنها نگاه کنم
. آیا تجاوز به دختران
و پسران در
زندان قانونی
است ؟ آیاقبل
از اجرای حکم
اعدام ،
خانواده محکوم
و وکیل قانونی
آنها نباید از
اجرای حکم اطلاع
داشته باشند ؟
آیا دروغ و
تهدید وفریب
قانونی است که
، نه تنها در
بازپرسی و
دادگاه و زندان
بلکه ،
مسئولان رده
بالای حکومتی
هم ، هر روز از
صدای و سیمای
غیر ملی به
خورد مردم ،
می دهند ؟
آیا
این حکومت
اسلامی است ؟
با این همه
دروغ و دزدی و
فساد و بیکاری
و فقروتبعیض و
نکبت و فلاکت
و شکاف طبقاتی
وحشتناک ؟ که
هر کس با حکومت
شما بجگند ؟
محارب شناخته
شود ؟ محارب
شمایید ! نه
فرزندان ما !
بترسید از آن
روزی که
فرزندان ما
شما را محاکمه
و مجازات کنند